سمیه مهدوی؛ روزنامه نگار انرژی- مقصد اهواز بود و برنامه بازدید از یک طرح صنعتی در جنوب کشور. دمای 42 درجهای اهواز طاقتمان را طاق کرده بود اما رسالت خبری اینگونه حکم میکرد که برای پوشش و انتشار زحمات و دستاوردهای صنعتگران و نیروهای انسانی حاضر در صحنه کمی از فضای کاری آنها را با گوشت وپوست خود لمس کنیم.
به گزارش مثلث انرژي، فعالیت در محیط خشن مناطق عملیاتی چه در جوار چاههای نفت چه در کنار مخازن گاز و چه در سایه واحدهای پالایشی و پتروشیمی سخت و طاقت فرسا است، از داغی هوا تا استشمام بوی ذرات مرکاپتان معلق در آن و خستگی چشم از یک نواختی دریا در روزهای متمادی یا همسایگی با یک مشت آهن و فلز که در ماورای خود نفت و گاز یدک میکشند، درنهایت محیطی غیرقابل پیشبینی و درعین حال خستهکننده ترسیم میکند که اگر عشق، تعهد و انگیزه ای نباشد فضا را غیرقابل تحمل میکند تاحدی که ساعتی را در آن تاب نخواهی آورد.
نفس کشیدن در هوای داغ جنوب و طی راه کردن برای حضور برسر تاسیسات و روشن نگاه داشتن چراغ صنعتی که هر لحظه با دسیسه و توطئه سعی در زمنگیرکردن آن وجود داشته، کم از جهاد ندارد این سخن نه اغراق است نه گزافهگویی.
خبرنگاران و روزنامهنگاران این حوزه بنا به سنخیت برنامههایی که در سازمانهای مختلف و ذی ربط در این حوزه طی سالیان گذشته حضور داشتهاند این واقعیت را از نزدیک نظارهگر بودهاند؛ از هور تا خلیج فارس در امواج سهمگین و هوای شرجی، از نخلهای بیسر خرمشهر تا نیزارهای شلمچه تا همین دوقدمی میادین غرب کارون روایتها را نگاشته و قاب تصویر کردهاند.
باید یادآور شد دامنه بحرانهای پیش آمده در صنایع علاوه برآنکه قشر بازیگران اصلی دراین عرصه یعنی متخصصان، مهندسان و کارگران را در برمیگیرد ولی همیشه سهمی از آن متوجه همین قشر مطبوعاتی نیز بوده است.
یادآوری اتفاقات ناخوشایند متعددی که تاکنون از بیخ گوش فرد فرد گودنشینان عرصه مطبوعات گذشته است گاه لبخند تلخی را در گوشه لبان و اذهان آشفته این روزها حک میکند.
عصر چهارشنبه در اثنای بازدید جمعی از خبرنگاران حوزه انرژی از یکی از طرحهای صنعتی درحوزه پالایش، خبری شوکه کننده فضای این کارناوال خبری را منقلب کرد «سقوط اتوبوس خبرنگاران حوزه محیط زیست به دره و... ».
خبر تالمآور و تاسفبرانگیز این سانحه و در پی آن از دست دادن دو خبرنگار سایه سنگینی از غم و اندوه را برفضا حکمفرما کرد. خبرنگاران حین ماموریتها، سفرها و برنامههای خبری بارها و بارها با اتفاقات و حوادثی ناخوشایند دست به گریبان میشوند ولی این بار منجر به رقم خوردن فاجعهای بزرگ شد.
روز حادثه خبرنگاری که قرار بود سوار اتوبوس مرگ شود دست تقدیر او را راهی اهواز میکند. او متحیر از این حادثه نگران جویای احوالات دیگر همکارش میشود؛ خبر خوب این بود که خطر از بیخ گوش همکارش گذشته بود ولی خبر مرگ دو تن از خبرنگاران دیگر سرمان را به دوران انداخته بود.
آرزوی سلامتی داشتن برای روان و جسم سایر بازماندگان این حادثه لق لقه زبانمان شده بود و این سوال را مونولوگوار با خود تکرار میکردیم؛ خبرنگاران تاوان چه چیزی را دادند؟!
اما علت حادثه چه بود؟ نقص فنی و ترمز بریدن اتوبوس؛ سهل انگاری ردپایی عجیبی در این ماجرای دردناک از خود به جای گذشته است. چیدن سازو کار یک سفر ایمن برای به راه انداختن یک تورخبری جهت بازدید یا افتتاح هر طرحی لازمه و از ضروریات این فرآیند است که متاسفانه دراین ماجرا لحاظ نشده بود. اصولی که از الفبای این کار محسوب میشود دراین موضوع وقعی نداشته!
بماند که واکنشهایی نسبت به این سانحه دردناک و قضاوت کردنهای بیمنطقی از خارجِ گودنشینان خبر شکل گرفت که نمک بیشتری بر روی این زخم پاشید؛ ولی گویا خبرنگار حکم چوب دوسر طلایی را به خود گرفته است که باید هم از خودی بخورد؛ هم از ناخودی! گاه شماتت میشود از اینکه چرا پای دراین مسیر گذاشته، پس انتخاب آگاهانه بوده است؛ اما دراین یک بام و دوهوا و جای دیگر رسالت خبرنگار بودنشان را زیر سوال میبرند! و با دیده اغماض به تعهد و عشق به کارشان مینگرند.
دست برقضا گودنشینانی که خود همیشه صدای بی صدای بسیاری از دادخواهان بودند این بار خود قربانی سکوت شدند.
سخت است در این ملغمه نفس کشیدن...
اما گویا مرگ ترمز بریدهتر از این سخنان بود، دامنه این نحسی چند روز بعد سربازان معلم را نیز گرفتار کرد و تعداد دیگری از جوانان این مرز و بوم را به کام مرگ کشاند؛ پس کار در جای دیگری می لنگد! و علت را باید ریشهایتر از این حرفها جستوجو کرد.
حال باید پرسید عذرخواهی، عزل، استعفا و محاکمه کدامیک از این واژگان برای تسلای خاطر بازماندگان حوادث این چنینی کارساز خواهد بود؟
در پایان باید گفت، آنچه به جد باید به آن پرداخته شود تغییر رویه در خصوص تعامل و نحوه نگرش به جامعه خبرنگاران است که نیازمند یک بازنگری اساسی است و دست اندرکاران باید توجه خاصی به این امر مبذول کنند تا در سایر موارد از فرجامهای تلخ این چنینی برحذر شود؛ انشاالله.